سرم درد میکنه... یکسره دارم کد می زنم ولی بازهم خیلی مونده تا فرمه تموم بشه... وای... مخم داره میاد تو دهنم... صدای همکارمو می شنوم که یه ریز داره باهام حرف میزنه... بی اونکه بفهمم چی میگه یه جواب هایی بهش میدم... نمی دونم قصه تعریف می کنه یا اشکال می پرسه... من فقط تایید میکنم و میگم آره... وای .... اگر فقط دو دقیق سکوت می کرد چه خوب بود... تعارف رو کنار می ذارم... مودبانه می گم:"ببین من الان نمی فهمم تو چی می گی... برنامه خودم یه اشکال داره که ازش سر در نمیارم..."  امیدوارم که ساکت بشه... دلسوزانه میگه:" اینو چک کردی؟ اون رو چک کردی؟ بیام کمکت؟ یه دور دیگه فلان قسمت رو نگاه کن... نه اصلا کامیت کن من این طرف نگاه می کنم.....و...." خنده ام میگیره... سکوت و  سردرد رو بی خیال می شم...

پ.ن:حس رفاقت و همنوع دوستی همکارای من به شدت غلیظه...